زندگینامه مولانا شهداد مسکانزهی
 

       
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 

ما در تلاش هستیم زندگی نامه مولانا شهداد رحمت الله علیه را که از شهر ملکان میباشد به تصوری زنده کنیم

خلاصه ای از زندگینامه مولانا شهداد مسکانزهی

فقیه عالیقدر، علامه محمد شهداد مسکانزهی تقریباً در سال 1342 هجری قمری در روستای کهن‌ملک سوران، از توابع شهرستان سراوان، بلوچستان، در خانواده‌ای متدّین به دنیا آمد. در آن زمان عمده‌ترین راه سوادآموزی و کسب دانش، پیوستن به مکتب خانه‌ها بود، روخوانی قرآن مجید را در زادگاه خویش از فردی به نام ملاعثمان در سنین کودکی فرا گرفت و پس از تحصیلات ابتدایی از ادامة تحصیل در علوم دینی و حوزوی منصرف شد، اما حادثه‌ای در زندگی‌اش رخ داد که نقطه عطفی در زندگی وی به شمار می‌آید، پس از وقوع این حادثه بود که به فراگیری علم و دانش‌ روی آورد. چنان‌که خودش می‌نویسد:
«اما پس از مدتی به موجب «والله یهدی من یشاء» ایزد متعال چراغ هدایت در راه این حقیر که در طرق ضلالت حیران و سرگردان بودم فرا داشت، بدین‌گونه که برادر کوچکترم وفات یافت و بر حسب فرمایش خداوندی «عسی ان تکرهوا شیاءً و هو خیرلکم» این امر سبب انابت به سوی خداوند متعال شد، چنان که خوف الهی در قلب واقع و در فکر معاد و اعادة سعادت قبلی از دست رفته افتادم.»
پس از این حادثه، از حسن اتفاق در سال 1357 هجری قمری مرحوم ملا عبدالرحیم که از بستگان مادری‌ ایشان بود از منطقه ناهوک به قریه کهن‌ملک وارد شد و بنابر تقاضای مردم محل به عنوان امام جماعت مسجد روستای کهن‌ملک کار خود را آغاز کرد.
علامه محمّدشهداد، دروس مقدماتی و....فارسی را نزد ایشان فرا گرفت و سپس برای ادامة تحصیل، پیاده و بدون همراه و راهنما عازم منطقة «سرباز» شد و با آنکه آشنایی قبلی با راه سرباز نداشت پس از چندین شبانه‌روز پیاده‌روی به روستای دپکور بخش سرباز رسید و نزد عالم برجسته و مجاهد نستوه، علامه عبدالله ملازاده، پدر بزرگوار دانشمند شهیر و مؤسس حوزه علمیه دارالعلوم اهل‌سنت زاهدان مولانا عبدالعزیز ملازاده به فراگیری علوم اسلامی پرداخت و به مدت دو سال از محضر پر فیض این عالم ربانی بهره‌مند شد و کتب مبادی علم فقه مانند قدوری، کنزالدقائق و منیه‌المصلی را نزد ایشان خواند و در اوایل سال 1360 هـ . ق از سرباز به سراوان بازگشت.
عزیمت به شبه قاره هند

سپس به منظور ادامه تحصیل در ماه‌ ذی‌قعده سال 1360 هـ . ق به شبه قاره هند که در آن زمان هنوز زیر سلطه انگلستان و از مستعمرات آن بود، عزیمت کرد. این بار نیز از دهستان سوران (بلوچستان ایران) پیاده و مشتاقانه جهت کسب علم رهسپار هند شد. آری این تشنة علم و معرفت با پشت سرگذاشتن دشت‌ها و آبادی‌ها، پس از پیمودن صدها کیلومتر راه، خود را از طریق شهر مرزی «پنجگور» به کویته رسانید و رنج و خستگی راه را با جان و دل خرید زیرا گفته‌اند:
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور

علامه محمّد شهداد(ره) در شهر کویته به کمک عالم ربّانی قاضی عبدالصّمد(ره) که در آن زمان از طرف والی قلات به عنوان قاضی وقت در شهر سریاب کویته مشغول خدمت بود به مدرسه علوم دینی «جامعه نصیریه(جامع نصیریه توسط والی قلات مرحوم احمدیارخان تأسیس شده بود و برای تحصیل طلاب بلوچستانی اختصاص داشت و هزینه مدرسه توسط ایشان پرداخت می‌شد(علامه)) کویته راه یافت و مبادی علوم و فنون عربی از قبیل صرف‌میر، نحومیر، شرح‌مأه‌عامل و هدایت‌النحو را ظرف یک‌سال در مدرسة مذکور فرا گرفت. در همین سال حضرت مولانا عبدالعزیز(ره) فارغ‌التحصیل شدند.
علامه محمّد شهداد در این مورد می‌نویسد: «در همین ایام، یعنی در سال 1360 هـ . ق جناب مولانا عبدالعزیز سربازی فرزند حضرت استاد مولانا عبدالله ‌رحمه‌الله از دهلی هند فارغ‌التحصیل شده‌ و با عده‌ای از علمای فارغ‌التحصیل به منطقه دهادر و مدرسه‌ای که بنده در آن مشغول تحصیل بودم، آمدند و پس از چند روز اقامت‌ عازم بلاد خودشان شدند. بدین صورت سال شروع به تحصیل بنده همان سال فارغ‌التحصیلی مولانا عبدالعزیز می‌باشد.»
در سال 1361 هـ .ق والی قلات به مدیر مدرسه جامعة نصیریه، مولانا محمدشریف کشمیری، اعلام نمود که هیأتی متشکل از 30 نفر از طلابی که در سطح بالاتری هستند را‌ انتخاب و با مخارج والی قلات به دارالعلوم دیوبند اعزام کنند. بنابراین دستور 30 نفر از طلاب زبدة مدرسه تحت سرپرستی دو استاد برجسته از ایستگاه راه آهن سیبی به وسیله قطار به دارالعلوم دیوبند اعزام شدند که یکی از این 30 نفر علامه محمّدشهداد بود.
در دانشگاه دیوبند

علامه محمّد شهداد در سال 1361 در دانشگاه دارالعلوم دیوبند هند ثبت‌نام کرد و در رشته‌های علم فقه، منطق، کلام، ادبیات عرب و دیگر علوم اسلامی به تحصیل ادامه داد و از محضر اساتید برجسته و نامدار آن دیار از جمله شیخ‌الاسلام علامه حسین‌احمد مدنی، شیخ‌الادب مولانا اعزازعلی، شیخ‌المعقول و المنقول مولانا ابراهیم بلیاوی و مولانا عبدالسّمیع رحمه الله و دیگر بزرگان و پیشگامان نهضت اسلامی هند استفاده نمود و از آنان درس آزادی، شجاعت و شهامت را در کنار علوم متداول زمان فرا گرفت و سرانجام در سال 1367 هـ .ق برابر با 1325 هـ . ش سال آزادی هندوستان از چنگال استعمار انگلیس و تقسیم آن به هند و پاکستان، پس از پایان تحصیلات عالی به ایران بازگشت و در دهستان سورانِ سراوان، فعالیت خود را در زمینه‌های مختلف علمی و فرهنگی از جمله تدریس، تبلیغ و حل و فصل خصومت‌ها و مبارزه با مفاسد اجتماعی و پاسخ‌گویی به نیازهای معنوی مردم این دیار و گسترش امور فرهنگی و مذهبی، آغاز نمود. با تلاشهای شبانه‌روزی ایشان شهرت علمی و سخنوری ایشان سراسر منطقه را فرا گرفت و مردم از نقاط دور و نزدیک برای استفاده از این مشعل فروزان علم و عرفان گرد می‌آمدند.


نخستین سفر حج

علامه در سال 1369 هـ در ماه شوال از راه آبادان و کویت به منظور ادای فریضة حج عازم حرمین شد و به توفیق خداوند به زیارت خانه خدا و حرم رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم مشرف شد و مناسک حج را انجام داد.

فعالیت در حوزه علمیه مجمع‌العلوم سرجو


در سال 1375 هـ . ق علمای منطقه بنا به دعوت عده‌ای از مردم مؤمن و متعهد سراوان در منطقة سرجوی سراوان نسبت به تأسیس مدرسه دینی مجمع‌العلوم بحث و تبادل نظر کردند. ‌در آن جلسه که اکثر علمای بلوچستان به خصوص علماء و رهبران بزرگ فکری و دینی بلوچستان از جمله حضرت مولانا عبدالعزیز ملازاده رحمه‌الله، مولانا سیدعبدالواحد سیدزاده رحمه‌الله و مولانا قمرالدین ملازهی رحمه‌الله شرکت داشتند، مقرر گردید که مدرسه در محلة «سرجو» تأسیس شود و حضرت علامه اداره مدرسه را به عهده گیرند اما ایشان بنابر عللی درسال نخست موفق به اداره آن نشدند که به همین خاطر در سال اوّل، مولانا عبدالواحد سیّدزاده مسئولیت ادارة آن را پذیرفتند. پس از گذشت یک‌سال علامه رحمه‌الله از « سوران » به « سرجو» منتقل شدند و اداره این مرکز علمی را به مدت 25 سال ( تا سال 1360 هـ .ش) بر عهده داشتند.
در سال 1360 بنابر پیشنهاد بعضی از دوستان به زاهدان مهاجرت نموده و با پذیرفتن عهدة قضا در دادسرای انقلاب اسلامی، به عنوان حاکم شرع به خدمت مشغول شدند. ایشان در این مدت نیز از نشر معارف‌اسلامی غافل نماندند و در مدرسه علوم دینی حمادیه جام‌جم زاهدان به تدریس پرداختند.


جایگاه علمی

حقا که فقیه عالیقدر علامه سراوانی رحمه‌الله در علم فقه دارای بصیرت و تبحر فوق‌العاده‌ای بودند و در این باب زبانزد خاص و عام بود. هرگاه مسئله‌ای از ایشان استفتاء می‌شد فوراً بدون مراجعه به کتاب، مسئله را با ذکر منبع پاسخ می‌دادند. به همین دلیل ایشان به لقب «فقیه بلوچستان» معروف بودند.
همچنین در علم منطق و فلسفه مهارت کافی داشت و گفتارش مستند و بر پایه‌های منطقی استوار بود. در هر موضوعی که بحث می کرد، ابتدا آن را به دو بخش صغری‍ و کبری تقسیم می‌نمود و سپس نتیجة منطقی آن را استنباط می‌کرد و به حق باید این گونه می‌بود، زیرا ایشان از شاگردان خصوصی شیخ‌المعقول و المنقول، مولانا ابراهیم بلیاوی رحمه‌الله بودند.


خصوصیات اخلاقی

علامه محمّد شهداد رحمه‌الله با آنکه از نظر علم و دانش مدارج بالایی داشتند و از نفوذ و ابّهت خاصی برخوردار بودند، ولی بسیار انسان متواضع و فروتنی بودند و مجلس ایشان همیشه کانون صفا و صمیمیت بود. امّا در عین حال بسیار قاطع و رک ‌گو بودند و همواره از حق و حقیقت دفاع می‌کردند.

آثار علمی

از ایشان آثار گرانبهایی به جای مانده است که می‌توان کتابهای ذیل را نام برد:
تألیفات:
1ـ زبدةالعقاید
2ـ سرور شهیدان
3ـ قول معقول در حکم آمپول
4ـ نماز مصور
5ـ فضیلت جمعه
6ـ بیت‌المقدس و فتوحات اسلامی
7ـ جامع‌المسائل ( در دو جلد)
8ـ داستان وفات خاتم الانبیاءصلی‌الله‌علیه‌وسلم
9ـ اثبات وجود خداوند عزوجل
10ـ رفع الالتباک عن حکم التنباک
11ـ فضایل و مسائل رمضان
ترجمه‌ها:
1ـ تفهیمات حضرت علی رضی‌الله‌عنه
2ـ عقد ام‌کلثوم
3ـ تیسیرالمنطق
4ـ نماز کامل
5ـ علوم القرآن
به سوی دیار جاودان

علامه محمّد شهدادمسکانزهی در فروردین سال 1366 هـ . ش جهت شرکت در اجتماع سه روزة نهضت دعوت و تبلیغ عازم پنجگور پاکستان شد و در آن همایش باشکوه شرکت نمود، ولی قبل از پایان اجتماع شب هنگام پیک اجل به سراغش آمد و او را از میان آن جمعیت انبوه برای دیدار یار برگزید؛ گویا حکمت و خواست الهی بود که ایشان بار دیگر به ایران مراجعت نکند، لذا در همان جا به خاک سپرده شدند.
روحشان شاد و تا بقای تاریخ یادشان زنده و گرامی بادا؛ چنانکه گفته‌اند:
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرن
د

نام شاعر : محمدامین دهواری نژاد